شب بود بیابان بود(پوران)
شب بود بیابان بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی جان بود
در پیش آن سیمینبر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
میکوشیدم بهرش از جان و دل
میبردمش باخود سوی منزل
♫♫♫
گیسویش،از باد و باران گشته آشفته
در مویش، گویی مروارید غلتان خفته
طی شد راه دشوار، آخر بر من و یار
با بوسه ای گرمی به او دادم
با لب هایی چون قند، بر رویم زد لبخند
برد آن همه رنج و غم از یادم
♫♫♫
گیسویش،از باد و باران گشته آشفته
در مویش، گویی مروارید غلتان خفته
شب بود بیابان بود زمستان بود
بوران بود سرمای فراوان بود
یارم در آغوشم هراسان بود
از سردی افسرده و بی جان بود
در پیش آن سیمینبر خوشگل
از جسم و جان خود بودم غافل
میکوشیدم بهرش از جان و دل
میبردمش با خود سوی منزل
نظرات شما عزیزان: